" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٩: تابست ادب نامه من در پر بسمل

تابست ادب نامه من در پر بسمل
پرواز گرفته است شکن در پر بسمل
یاد تب شوقی که زسامان طپیدن
آسودگیم داشت سخن در پر بسمل
فرصت هوس افتاد رم آهنگ شرارم
طرز نو من گشت کهن در پر بسمل
دل محو شهادتگه نازیست که اینجا
خون در رگ موجست و کفن در پر بسمل
ای شوق کرانیست طپشهای محبت
سر تا قدم من بشکن در پر بسمل
بیتابی ساز نفس از درد خموشیست
ای عافیت آتش مفگن در پر بسمل
شبگیر فنا هم چقدر داشت رسائی
عمریست که داریم وطن در پر بسمل
هر جا دم تیغ تو گل افشان خیالیست
فرشست چو طاوس چمن در پر بسمل
ای راه روان منزل تحقیق بلند است
باید قدمی چند زدن در پر بسمل
(بیدل) هوس آرائی پرواز که دارد
محو است غبار تو و من در پر بسمل