" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٥: زخم تیغی زتو برداشته ام همچو هلال

زخم تیغی زتو برداشته ام همچو هلال
ریشه واری بنظر کاشته ام همچو هلال
قانعم زین چمنستان برگ برگ گلی
از تبسم لبی انباشته ام همچو هلال
عاقبت سرکشیم سجده فروشیها کرد
در دم تیغ سپر داشته ام همچو هلال
نشود عرض کمالم کلف چهره عجز
در بغل آینه نگذاشته ام همچو هلال
سقف کوتاه فلک معرض رعنائی نیست
از خمیدن علم افراشته ام همچو هلال
ناتوانی چقدر جوهر قدرت دارد
آسمان بر مژه برداشته ام همچو هلال
(بیدل) از هستی من پا برکاب است نمو
شام را هم سحر انگاشته ام همچو هلال