" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٧: زین باغ گذشتیم باحسان تغافل

زین باغ گذشتیم باحسان تغافل
گل بر سر ما ریخت گریبان تغافل
طومار تماشای جهان فتنه سوداست
خواندیم خط امن زعنوان تغافل
مشک که درین عشوه سرا کام ستاند
فریاد دل از سرمه فروشان تغافل
مغرور نباشید که این یکدو نفس عمر
وارسته نگاهست بزندان تغافل
یارب بچه نیرنگ چنین کرده خرابم
شوخی که ندارد زمن امکان تغافل
گوهر دو جهان تشنه لب یاس بمیرد
ایجان تغافل مشکن شان تغافل
بر طرف بناگوش توصف میکشد امروز
گردی عجب از دامن میدان تغافل
یکسطر نگاه غلط انداز نخواندیم
زان سرمه که دارد خط فرمان تغافل
عبرت گهر قلزم اسرار نگاهیم
ما را نتوان داد بطوفان تغافل
عمریست که اطفال هوس هرزه خرام اند
مشق ادبی کن بدبستان تغافل
ما و هوس هرزه نگاهی چه خیالست
دارد سر ما گوی گریبان تغافل
(بیدل) مژه مگشای که در عالم عبرت
کس سود ندیده است بنقصان تغافل