" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٠: وفور مال بتاکید خست است دلیل

وفور مال بتاکید خست است دلیل
گشاد دست نمیخواهد آستین طویل
شرر چه بال تواند گشود در دل سنگ
چراغ دیده مور است در سرای بخیل
بقوت حشم از جاده ادب مگذر
صلای کام نهنگست کوچه دادن سیل
زسرکشان ببزرگی فروتنی مطلب
چه ممکنست خمیدن رسد بگردن فیل
غضب بجرئت تسلیم برنمی آید
حیاست آتش نمرود راز وضع خلیل
رموز عشق سزاوار حکم هر خس نیست
نفس بحوصله من نمیشود تحلیل
قد خمیده بصد احتیاج داغم کرد
چه گریه ها که نفرمود ساز این زنبیل
بسرخ وزرد منازید زیر چرخ کبود
که جامه هر چه بود ماتمی است در خم نیل
بهر خیال قناعت گزاست موهومی
کشید سرمه بچشم پری زسایه میل
هوس بضاعت موهوم ما چه عرض دهد
مبرهن است از اجمال ذره ها تفصیل
خبر زدل نگرفتی کسی چه چاره کند
که شیشه ایست بطاق تغافلت تحویل
ادب غبار خموشی است کاروان حباب
نهفته است بضبط نفس داری رحیل
چو شمع خیره سر فرصتیم وزین غافل
که چین بلند گرفتست دامن تعجیل
تلاش علم و عمل مغتنم شمر (بیدل)
مکش خمار شرابی که عقل راست مزیل