از شوق تو ای شمع طرب بعد هلاکم
جو شد پر پروانه زهر ذره خاکم
بیتابی من عرض نسب نامه مستی است
چون موج می از سلسله ریشه تاکم
دود نفس سوخته ام طره یار است
کانرا نبود شانه بجز سینه چاکم
تهمت کش آلایش هستی نتوان شد
چون عکس زتردامنی آینه پاکم
آهم شررم اشکم و داغم چه توان کرد
چون شمع درین بزم بصد رنگ هلاکم
ای همت عالی نظران دست نگاهی
تا چند برد پستی طالع بمغاکم
گردم چمن رنگ نبالد چه خیال است
عمریست که در راه تمنای تو خاکم
چون غنچه زشوق من دیوانه مپرسید
گل نیز گریبان شده از حسرت چاکم
خاشاک بساحل رسد از دست رد موج
از تیغ اجل نیست درین معرکه با کم
از بال هما کیست کشد ننگ سعادت
(بیدل) زسر ما نشود سایه ما کم