اگر دریا نگیرد خورده بر بیش و کم شبنم
زمغروری ندارند این گل اندامان غم شبنم
صبا بوی سر زلف که می آرد درین گلشن
که زخم گل ندارد التیام از مرهم شبنم
نزاکت آشنای دل ندارد چاره از حیرت
مگر آینه دریابد زبان همدم شبنم
بقا در عرض شوخیها همان رنگ فنا دارد
نباشد مختلف آب و هوای عالم شبنم
هوای وحشت آهنگ در جولانگه امکان
زمین تا چرخ لبریز است از زیر و بم شبنم
بجز تیغت که بردارد سر افتاده ما را
همان خورشید میچیند بساط مبهم شبنم
بچشم محو گلزارت نگه شوخی نمیداند
تحیر میکشد همواری از پیچ و خم شبنم
غبار عاشقان با عهد خوبان توامی دارد
زرنگ وی بوی گل دریاب انداز دم شبنم
تو هم مژگان نبندی تا ابد گردیده نگشائی
که محو انتظار کیست چشم پر نم شبنم
درین گلشن که شخص از شرم پیدائی عرق دارد
سحر گل کرد اما گشت آخر محرم شبنم
طلسم حیرتست آینه دار شوکت هستی
مدان جز حلقه چشمی نگین تا خاتم شبنم
عرق ریز حنا صد رنگ طوفان در بغل دارد
مگیر ای جوش گل از ناتوانیها کم شبنم
طربها خاک تست آنجا که دل بیمدعا گردد
درین گلشن چمن فرشست (بیدل) مقدم شبنم