" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١٢: ای نرگست حیاکده صلح و جنگ هم

ای نرگست حیاکده صلح و جنگ هم
ساز غزال رام تو خشم پلنگ هم
دنبالهای ابروت از دل گذشته است
می آید از کمان تو کار خدنگ هم
تنها نه دف زحلقه بگوشان بزم تست
دارد سری بفکر سجود تو چنگ هم
رنگینی لباس چه مقدار دلکش است
گل کرده است این هوس از طبع سنگ هم
از آگهی بمغز خرد جمع کرده ایم
کیفیتی که نیست در اوهام ننگ هم
زانو زدن زخصم مپندار عاجزیست
پیداست این ادا دم کین از تفنگ هم
ای خستت عقوبت جاوید هوشدار
بدتر زقبر می فشرد جسم تنگ هم
راهیست راه عمر که خود قطع میشود
وصل فنا شتاب ندارد درنگ هم
عجزیست در مزاج تحیر سرشت من
کز خویش رفتنم نشکسته است رنگ هم
در کارگاه عشق سلامت چه میکند
اینجا بطبع شیشه خریده است سنگ هم
بی الفت لباس زعریان تنی چه باک
جنس دکان فخر پرستیست ننگ هم
(بیدل) مباد منگر جام تهی شوی
دارد حضور قلقل مینا ترنگ هم