" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١٨: با صد حضور باز طلبگارت آمدم

با صد حضور باز طلبگارت آمدم
دست چمن گرفته بگلزارت آمدم
جمعیتی دلیل جهان امید بود
خوابیدم و بسایه دیوارت آمدم
شغل نیاز و ناز مکرر نمی شود
بودم اسیر و باز گرفتارت آمدم
بیع و شر ای چارسوی عشق دیگر است
خود را فروختم که خریدارت آمدم
احسان بهر چه میخردم سود مدعاست
از قیمتم مپرس ببازارت آمدم
وصل محیط می برد از قطره ننگ عجز
کم نیستم بعالم بسیارت آمدم
قطع نظر زهر دو جهانم کفیل شد
تا یک نگاه قابل دیدارت آمدم
مستانه میروم زخود و نشه رهبر است
گویا بیاد نرگس خمارت آمدم
دیگر چه سحر پرورد افسون آرزو
من زانجهان بحسرت رفتارت آمدم
وقف طراوت من (بیدل) تبسمی
بر تشنه کام لعل شکر بارت آمدم