" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢١: باقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم

باقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
مشو غائب که چون آینه از رخ میپرد رنگم
شدم پیرو نیم محرم نوای ناله دردی
محبت کاش بنوازد طفیل پیکر چنگم
برنگ سایه از خود غافلم لیک اینقدر دانم
که گر پنهان شوم نورم و گر پیدا همین رنگم
زخاک آستانت چشم بی نم میروم اما
دلی دارم که خواهد آب گردید آخر از ننگم
به بیکاری نفسها سوختم یا دل سیه کردم
زدود شمع آخر سرمه دان شد کلبه تنگم
حیا را کرده ام قفل در دکان رسوائی
برنگ غنچه پنهانست جیب پاره در چنگم
جنون نازنینی دارم از لیلای بیرنگی
که تا گل میکند یادش پری هم میزند سنگم
زقانون نفس جستم رموز پرده هستی
همین آواز می آید که بسیار است آهنگم
خوشا روزی که نقاش نگارستان استغنا
کشد تصویر من چندانکه بیرون آرد از رنگم
بصرصر داده اند آینه ناز غبار من
شه فرمانرو آزادیم اینست اورنگم
بناهنجاری از خود رفتنم صورت نمی بندد
پر طاوسم و پرکار دارد گردش رنگم
ببینم تا کجا منزل کند سعی ضعیف من
باین یک آبله دل چون نفس عمریست می لنگم
دهد منشور شهرت نام را نقش نگین (بیدل)
پر پرواز گردد گر درآید پای در سنگم