" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٤٦: بر ندارد شوخی از طبع ادب تحمیر شرم

بر ندارد شوخی از طبع ادب تحمیر شرم
بی عرق گل میکند از جبهه تصویر شرم
در هوای حتم مقصد سرنگون تاز است مو
تا طلوع صبح پیری نیست بی شبگیر شرم
میکند عالم تلاش آنچه نتوان برد پیش
در مزاج کس ندارد جوهر تأثیر شرم
شیوه اهل ادب در هر صفت بی جرأتیست
رنگ اگر گردانده باشد نیست بیتقصیر شرم
لعل خوبان بوسه گاه حسرت پیران مباد
میکند آب این شکر را زاختلاط شیر شرم
ننگ بی کاری کسی را بیعرق نگذاستست
از همین خفت زخارا میچکاند قیر شرم
از تعلق رستن آسان نیست بی سعی جنون
برنمی آید بزور خار دامنگیر شرم
منفعل شد عشق از وضع تکلفهای ما
دارد از تمکین مجنون ناله زنجیر شرم
زین تنک رویان نمیباید مروت خواستن
نیست چون آئینه در آب دم شمشیر شرم
خلق غافل را همین با پوشش افتاده است کار
کاش این تدبیرها را باشد از تقدیر شرم
مفت رندان گز تکلفها نباشد سد راه
بی آزار افتاده است از هند تا کشمیر شرم
(بیدل) آن قرآن که ما درس حضورش خوانده ام
متن آیاتش تحیر دارد و تفسیر شرم