" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦١: بسکه در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم

بسکه در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم
میتوان از موی چینی سایه کردن بر سرم
صد عدم از جلوه زار هستی آنسو می پرم
گر پری از شیشه بیرونست من بیرون ترم
مستی حیرت خروشم آنقدر بی پرده نیست
موج می دارد رگ خوابی بچشم ساغرم
جوهر آئینه در مژگان نگه می پرورد
حیرتی دارم که طوفان جنونرا لنگرم
چون سپندم آرزوها به که در دلخون شد
ورنه تا پر میفشاند ناله من خاکسترم
هیچکس آینه دار ناتوانیها مباد
انفعال شخص پیدائیست جسم لاغرم
هستی من بر عدم میچربد از بیحاصلی
خاک راتر کرد خشکیهای آب گوهرم
کس ندارد زین چمن سامان یکشبنم تمیز
چون بهار از رنگ هر گل صد گریبان میدرم
خاک من صد درد دل طوفان غبار تنگی است
حسرت بیمار عشقم ناله دارد بسترم
واعظ هنگامه این عبرت آبادم چو صبح
زخم دل تا چرخ دارد نردبان منبرم
کاش (بیدل) پیش از آهنگ غرور خودسری
خجلت پرواز چون ابراز غرق ریزد پرم