" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٨: بصد وحشت رفیق آه بی تأثیر گردیدم

بصد وحشت رفیق آه بی تأثیر گردیدم
زچندین رنگ جستم تا پر این تیر گردیدم
بدوش شعله چندین دود بست امید خاکستر
بصبحی تا رسم مزدور صد شبگیر گردیدم
برین خوان هوس از انفعال ناگوارائی
بهر جا نعمتی دیدم زخوردن سیر گردیدم
حیا کو تا بشوید سرنوشت غم نصیبم را
که با این نقش رنج خامه تقدیر گردیدم
غبارم را خط نارسته پنهان داشت از یادش
بگرد خاطرش گردیدم اما دیر گردیدم
ندیدم باریاب آستان عفو طاعت را
در جرأت زدم منت کش تقصیر گردیدم
چو رنگم بی بهاری بود در خاطر زجوش گل
بامید شکستی گرد صد تعمیر گردیدم
خیال دی بر امروزی که من دارم شبیخون زد
جوانی داشتم تا یادم آمد پیر گردیدم
بایجاد نمی اشکم قیامت کرد نومیدی
کشیدم نالها تا کلک این تصویر گردیدم
صدای پرفشان عالم آزادیم (بیدل)
کز افسردن غبار کوچه زنجیر گردیدم