" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٩٦: بیگانه نه وضعیم یا آشنائیم

بیگانه نه وضعیم یا آشنائیم
ما نیستیم اوست او نیست مائیم
پنهان تر از بودر ساز رنگیم
عریان تر از رنگ زیر قبائیم
پیدا نگشتیم خود را چه پوشیم
پنهان نبودیم تا وانمائیم
پیش که نالیم داد از که خواهیم
عمریست با خویش از خود جدائیم
هر سو گذشتیم پیدا نگشتیم
رفتار عمریم بی نقش پائیم
این کعبه و دیر تا حشر باقیست
ما یک دودم بیش دیگر کجائیم
تنگی فشرده است صحرای امکان
راهی نداریم دل میگشائیم
نفی دوئی بود علم تعین
از خاک گشتم گفتیم لائیم
فکر دوئی چیست ما و توئی کیست
آینه ئی نیست ما خود نمائیم
سیر دو عالم کردیم لیکن
جائی نرفتیم کز حود برائیم
گر بحر جوشید و قطره بالید
ما را نفهمید جز ما که مائیم
اظهار هر چند غیر از عرق نیست
در پیش (بیدل) آب بقائیم