" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٩٧: پیمانه غناکده بیمثالیم

پیمانه غناکده بیمثالیم
پر نیست آنقدر که توان کرد خالیم
شادم بکنح فقر کزابنای روزگار
سیلی خور جواب نشد بی سوالیم
خاک صعیف مرکز صد شعله رنگ و بوست
غافل مشو زوحشت افسرده بالیم
آغوش مه پر است زکیفت هلال
بالیده گیر نقص زصاحب کمالیم
پستی گل بلندی نخلست ریشه را
در خاک خفته اینقدر از طبع عالیم
از بس برنگ نی پرم از انتظار درد
آغوش ناله میکند از خویش خالیم
عمریست وحشتم نگه چشم حیرتیست
یادت نشانده است غبار غزالیم
سامان طراز راحتم از سعی نارسا
افگنده خواب با همه جا فرش قالیم
از بسکه ناله داشت نی بوریای فقر
مخمل نبرد صرفه خواب از نهالیم
فریاد کز فسردگی باغ اعتبار
هم جوهر چنار نشد کهنه سالیم
آغوش حیرتم بچه تنگی گشوده اند
در من شکسته است چو گردون حوالیم
بتوان بچشم داد سراغ نمود من
(بیدل) بیمن ضعف چو معنی خیالیم