تا درین باغ گل افشان نمو گردیدم
رنگی آوردم و گرد سر او گردیدم
جز شکستم ننمودند درین دیر هوس
بارها آینه جام و سبو گردیدم
سبزه ام چون مژه ساغر کش سیرابی نیست
زین چه حاصل که مقیم لب جو گردیدم
حیرتم میبرد از خویش که چون ساغر رنگ
بچه امید شکستم بچه رو گردیدم
فرصت سلسله زلف دراز است اینجا
من بیک موی میان تو دومو گردیدم
خامشی هم چقدر نسخه تحقیق گشود
که من آینه اسرار مگو گردیدم
خاک ناگشته زشور من و ما نتوان رست
سرمه جوشیدم و سرکوب گلو گردیدم
چون سحر نیز جهان تهمت جولان منست
نفسی بود که در پرده او گردیدم
خجلت سجده خاک در او کرد مرا
آنقدر آب که سامان وضو گردیدم
پیکرم غوطه بصد موج گهر زد (بیدل)
خوش غبار هوس آن سر کو گردیدم