تا کجا بوس کف پایت شود ارزانیم
همچو موج آواره میگردد خط پیشانیم
بال و پر گم کرده ام در آشیان بیخودی
چون دماغ عندلیب از بوی گل طوفانیم
در عدم هم داشت استغنای حسن بی نشان
چون شرار سنگ داغ چشمکی پنهانیم
عالمی گم کرده ام در گرد تکرار نفس
نسخها بر باد داد این یکورق گردانیم
چار سوی دهر جنس جلوه ها بسیار داشت
تخته شد هر جا دکانی بود از حیرانیم
شبهه هستی بچندین رنگ داغم میکند
وانما تا کیستم جز خاک اگر میدانیم
هیچ کس یارب گرفتار کمال خود مباد
چون گهر بر سرفتاد از شش جهت غلطانیم
دامن تشریف اقبال نگه کوتاه نیست
نه فلک پوشد قباگر یکمژه پوشانیم
فقرم از تشویش چندین آرزوها بازداشت
بی تکلف هیچ گنجی نیست بر ویرانیم
داشتم با خار خار طبع مجنون نسبتی
بر سر راهی که لیلی پا نهد بنشانیم
جان فدای خنجر نازی که در اندیشه اش
هر کجا باشم شهیدم بسملم قربانیم
هیچکس نشگافت (بیدل) پرده تحقیق من
چون فلک پوشیده چشم عالم عریانیم