" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٧: چکیدنهای اشکم یا شکست شیشه رنگم

چکیدنهای اشکم یا شکست شیشه رنگم
نفس دزدیده مینالم نمیدانم چه آهنگم
بناموسی ضعیفی میکشم بار گرانجانی
ندامتگاه مینائیست خلوتخانه سنگم
نمیدانم چه خواهد کرد حیرت با حباب من
که دریا عرض طوفان دارد و من یکدل تنگم
حنایم بک فلک بر بخت سبز خویش می بالد
که با هر بی پر و بالی بپائی میرسد رنگم
تواضع احتراز از هر دو عالم باج میگیرم
جهانگیر است چون خورشید ناگیرائی چنگم
چو اشکم ختم کار جستجو فرصت نمیخواهد
بمنزل میرسد در یک چکیدن گام فرسنگم
دم پیری نفس گر میکشم عرض عرق دارد
نواهم سرنگون گل میکند از خجلت چنگم
اثرها برده ام از حیرت گلزار بیرنگی
بغربال پر طاوس باید بیختن رنگم
غنیمت میشمارم چون فروغ شمع ظلمت را
صفا هم میرود بر باد اگر بر هم خورد رنگم
طرف در تنگنائی عرصه امکان نمیگنجد
همان با خویش دارم کار اگر صلحست ورجنگم
نه دنیا مسکن الفت نه عقبی مأمن راحت
بذوق امتحان یارب بیفشارد دل تنگم
زسعی بیخودی نقد اثرها باختم (بیدل)
جهانی را بعنقا برد بال افشانی رنگم