" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٥٤: چون شمع میروم زخود و شعله قامتم

چون شمع میروم زخود و شعله قامتم
گر دره خرام که دارم قیامتم
آن ناله ام که گر همه خاکم دهی بباد
کهسار میخورد قسم استقامتم
تسلیم خوی از غم آفات رستن است
افگنده نیستی بجهان سلامتم
مینا طبیعتم حذر از انفعال من
هر گاه آب میشوم آتش علامتم
از قحط امتیاز معانی درین بساط
تحسینم این بس است که ننگ غرامتم
یکدانه وار آبله دل نکرد نرم
دست آسیای سودن دست ندامتم
کو وحشتی که بگذرم از دامگاه وهم
تشویش رفتن است بقدر اقامتم
عمریست نام من بجنون دارد اشتهار
داغ نگین ترا شی سنگ ملامتم
(بیدل) زحالم اینکه نفس گرد میکند
کم نیست در قلمرو هستی کرامتم