" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٥: داغم از کیفیت آگاهی و اوهام هم

داغم از کیفیت آگاهی و اوهام هم
جنس بسیار است و نقد فرصت ناکام کم
آنقدر از شهرت هستی خجالت مایه ام
کز نگین من چو شبنم میفروشد نام نم
کور شد چشمش زسوزن کاری دست قضا
پیش ازان کز نرگس شوخت زند بادام دم
از خجالت در لب گل خنده شبنم میشود
با تبسم آشنا گر سازد آن گلفام فم
مژده ای لب تشنگان دشت بی آب جنون
گریه ئی دارم که خواهد شد درین ایام یم
بسکه فرصتها پرافشان هوای وحشتست
از وصالم داغ دل میجوشد از پیغام غم
شوق کامل در تسلیها کم از جبریل نیست
دل طپیدن ناز وحی دارد و الهام هم
آنچه ما در حلقه داغ محبت دیده ایم
نی سکندر دید در آینه نی در جام جم
محو دیدار تو دست از بحر امکان شسته است
در سواد دیده حیران ندارد نام نم
محمل موج نفس دوش طپیدن میکشد
عافیت در کشور ما دارد از آرام رم
زین نشیمن نغمه شوقی بسامان کرده گیر
سایه دیوار دارد زیر و پشت بام بم
اهل دنیا را مطیع خویش کردن کار نیست
پر بآسانی توان دادن بچوب خام خم
وعظ را نتوان به نیرنگ غرض بدنام کرد
این فسون بر هر که میخواهی برون دام دم
بی لب نوشین او (بیدل) ببزم عیش ما
گشت مینا و قدح را باده در اجسام سم