دلرا بیاد روی کسی یاد میکنم
آئینه کرده ام گم و فریاد میکنم
بوی پیامی از چمن جلوه میرسد
از دیده تا دل آئینه ایجاد میکنم
خاکم بباد میرود و آتشم به آب
انشای صلحنامه اضداد میکنم
چون صبح بسکه فرصت پرواز نارساست
رنگ پریده را نفس امداد میکنم
علم و عمل فسانه تمهید خواب کیست
عمریست هر چه میشنوم یاد میکنم
قد خمیده نسخه تدبیر جانکنی است
سر گوشی ئی به تیشه فرهاد میکنم
در ضمن ناله ئی که دل ازیاس میکشد
پروازهاست کز پزش آزاد میکنم
افسانه تظلم حیرت شنیدنی است
دست بلندی از مژه ایجاد میکنم
دل آب گشت و خجلت جانسختیم نرفت
آئینه میگدازم و فولاد میکنم
مینای دل بذوق خیالی شکسته ام
آرایش جهان پریزاد میکنم
کیفیت میان تو باغ تصور است
مو در دماغ خامه بهزاد میکنم
(بیدل) خرابیم نفس وحشتست و بس
دل نام عالمی که من آباد میکنم