دمی چون شمع گر جیب تغافل چاک میکردم
بمژگان زین شبستانها سیاهی پاک میکردم
باین گرد چمن چیزی که دارد اضطراب من
گر از پا می نشستم عالمی را خاک میکردم
قضا گر میگرفت از من غبار قدردانیها
فلکها را زمین سایه های تاک میکردم
بجستجو اگر حاصل شدی اقبال پابوسش
سرافتاده را پیش از قدم چالاک میکردم
بیاد لعل او گر میکشیدم از جگر آهی
رگ یاقوت را بال خس و خاشاک میکردم
بپرواز آنقدر مایل نشد عنقای رنگ من
که شاهین کبوتر خانه افلاک میکردم
بصید دشت امکان همتم راضی نشد ورنه
فلک هم حلقه واری بود اگر فتراک میکردم
باین وضعی که میریزم عرق در دشت و در (بیدل)
غبار خودسری کاش اندکی نمناک میکردم