" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣١١: دیده مشتاقی از هر مو ببار آورده ام

دیده مشتاقی از هر مو ببار آورده ام
نخل بادامی زباغ انتظار آورده ام
شش جهت دیدار گل میچیند از اجزای من
از تحیر زور بر آینه زار آورده ام
حاصل معنیست با حسن عبارت ساختن
کعبه جویان رو بخاک پای یار آورده ام
تا کشد شوق انتظار خجلت از افسردگی
رنگ می جستم براتی بر بهار آورده ام
چشم آن دارم که گیرم عالمی را در کنار
چون مژه هر چند یک آغوش وار آورده ام
ای ادب بگذار تا مشق جنونی سر کنم
آخر این لوح جبین بهر چه کار آورده ام
سادگی میخندد از آینه اندیشه ام
دل ندارد هیچ و من بهر نثار آورده ام
ذره را از خودفروشی شرم باید داشتن
بی فضولی نیست هر چند انکسار آورده ام
(بیدلانت) عالمی دارند در بار نیاز
تحفه ام این بس که خود را در شمار آورده ام