" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥: دوش چون نی سطر دردی میچکید از خامه ام

دوش چون نی سطر دردی میچکید از خامه ام
ناله ها خواهد پرافشاند از گشاد نامه ام
شمع را جز سوختن آینه دار هوش نیست
پنبه گوشست یکسر سوز این هنگامه ام
تا بکی باشد هوس محو کشاکشهای ناز
داغ کرد اندیشه رد و قبول عامه ام
قدردانی در بساط امتیاز دهر نیست
ورنه من در مکتب بیدانشی علامه ام
پیش من نه آسمان پشمی ندارد در کلاه
میدهد زاهد فریب عصمت عمامه ام
لوح امکان در خور بالیدن نطقم نبود
فکر معنیهای نازک کرد نال خامه ام
تا بکی پوشد نفس عریان تنیهای مرا
بیشتر چون صبح رنگ خاک دارد جامه ام
(بیدل) از یوسف دماغ بی نیاز من پر است
انفعال بوی پیراهن ندارد شامه ام