دوش کز دود جگر طرح شبستا کردیم
شرری جست ره ناله چراغان کردیم
دهر طوفان کده شوق سراسرزدگی است
گرد دل داشت بهر دشت که جولان کردیم
لغزشی داشت ره عشق که در گام نخست
طوف آسودگی آبله پایان کردیم
صبح این میکده گم بود در آغوش خمار
ما هم از شوخی خمیازه گریبان کردیم
وسعت عیش جهان در خور خرسندی بود
عالمی را زدل تنگ بزندان کردیم
بیتو یک غنچه آسوده درین باغ نماند
هر چه همرنگی دل داشت پریشان کردیم
هر نفس چاک گریبان بهاری دارد
در جگر بوی گل کیست که پنهان کردیم
حاصل سینه بر آتش زدن ما چو سپند
اینقدر بود که یک ناله بسامان کردیم
همچو مژگان زتماشاکده عالم رنگ
حاصل این بود که خمیازه بدامان کردیم
هیچ عیشی بتماشای دل حیران نیست
بخیال آینه چیدیم و چراغان کردیم
بتنزل عرق سعی ندامت گل کرد
آنچه گمشد زجبین بر مژه تاوان کردیم
فکر خویش است سرانجام دو عالم (بیدل)
همه کردیم اگر سر بگریبان کردیم