" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١: زبس گرد وحشت گرفته است تنگم

زبس گرد وحشت گرفته است تنگم
بیکپا چو شمع ایستاده است رنگم
دلی دارم آزادی امکان ندارد
زمینا چو دست پری زیر سنگم
نفس دستگاهم مپرس از کدورت
چو آینه آبیست تکلیف رنگم
چسازم بافسون فرصت شماری
چو عزم شرر درفشارد رنگم
کشم تا کجا خجلت نارسائی
بپا تیشه زن چون سراپای لنگم
زموهومیم تا باثار عنقا
تفاوت همین بس که نام است ننگم
به تحقیق ره بردم از وهم هستی
بکیفیت می رسانید بنگم
بهاری کز آن جلوه رنگی ندارد
گلش میدهد می بداغ پلنگم
بدریوزه گرد دامان نازش
اگر کف گشائیم دمد گل زچنگم
زگیسو نیاید فسون نگاهش
تو از هند مگذر که من در فرنگم
دلم کارگاه چه میناست (بیدل)
جرس بسته عبرت بدوش ترنگم