" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٩: زفیض ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم

زفیض ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم
چو ماه نو بیکبال آسمان سیر است پروازم
بیاد چشمی از خود میروم ای فرصت امدادی
که از گردش رسد رنگی بآن پیمانه نازم
نوای فرصتم آهنگ عبرت نغمه عمرم
مپرس از نارسائی تا چه دارد رشته سازم
بهجرت گر نیم دمساز آه و ناله معذورم
شکست خاطرم در سرمه خوابیده است آوازم
زحیرت در کفم سررشته ئی داده است پیدائی
که تا مژگان بهم می آید انجام است آغازم
تماشاخانه حسنم بقدر محو گردیدن
تحیر بسکه لنگر میکند آینه میسازم
بهار آمد جنون از شش جهت سرپنجه میبازد
چو گل منهم درین گلشن گریبانی بپردازم
طلسم غنچه طوفان بهاری در قفس دارد
دو عالم رنگ و بوی اوست هر جا گل کند رازم
چو صبح انکار عجزم نیست از اصناف آگاهی
غباری را بگردون برده ام کم نیست اعجازم
غرور خودنمائیها باین زحمت نمی ارزد
برنگ شمع چند از سربریدن گردن افرازم
بآسانی زبار زندگی رستن نمی باشد
مگر پیری خمی پیدا کند کز دوشش اندازم
بهر واماندگی از ساز وحشت نیستم غافل
صدائی هست (بیدل) در شکست رنگ پروازم