زندگی را از قد خم عبرت آگه میکنم
وقف رعنائی بساطی داشتم ته میکنم
پوچ می یابم سر و برگ بساط اعتبار
این کتانها را خیال پرتو مه میکنم
در خرابات تغافل درد هم ناصاف نیست
چشم اگر پوشم جهانی را منزه میکنم
ضبط دل در قطع تشویش املها صنعتی است
چون گهر زین یک گره صد رشته کوته میکنم
یکنفس گر سر بجیبم واگذارد روزگار
یوسفستانها خمیر از آب این چه میکنم
مزد کار غفلت اینجا انفعالی بیش نیست
کوشش مزدور خوابم روز بیگه میکنم
حلقه قامت مرا صفر کتاب یاس کرد
ناله ئی گر میکنم اکنون یکی ده میکنم
چون نفس موهومیم هر چند اجزای فناست
کوس هستی میزنم گر دو دلی ره میکنم
شوق بیتابست (بیدل) فهم معنی گو مباش
تا زبان می بوسدم کام الله الله میکنم