" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤١: زنور و عالم امکان گر انتخاب گزینم

زنور و عالم امکان گر انتخاب گزینم
چرا ترا نگزینم که آفتاب گزینم
چراغ عشرت این بزم بیتو نور ندارد
مگر در آتشی افتم که ماهتاب گزینم
بچشمه گر بردم احتیاج تشنه لبی ها
جبین دهم بعرق تاتری زآب گزینم
زحرص چند کشم انتظار مخمل و دیبا
روم بسایه دیوار فقر و خواب گزینم
بمحفل که نم منتی است در می جامش
سپند نالم اگر اشکی از کباب گزینم
طپانچه نقد نشاطست و گوشمالی مالش
چه آرزو کنم از دف چه از رباب گزینم
گذشته است زهم کاروان محمل فرصت
درنگ کو که من بیخبر شتاب گزینم
بهر دری که نشاند زخود تهی شدن من
چو حلقه چشم کنم باز و فتحباب گزینم
بمکتبی که بود درسش از حدیث تعلق
همین گسستن شیرازه از کتاب گزینم
نیم ستمکش اوهام تا بزهد ریائی
خمار خانه زترک شراب ناب گزینم
بقصر خلد رسانم طناب خیمه عصیان
چو ریش زاهد اگر یکدو گز ثواب گزینم
فلک اگر دهدم اختیار عزت و خواری
بگنج پا زنم و یکدل خراب گزینم
مدم بگوش خیالم فسون آتش الفت
که شکل موی ضعیفم مباد تاب گزینم
دماغ دردسر موج این محیط که دارد
قدح نگون کنم ومشرب حباب گزینم
بجوشم و بدر آیم ازین هوسکده (بیدل)
بجوشم خم چقدر خامی شراب گزینم