" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٩: سر اگر بر آسمان یا بر زمین مالیده ام

سر اگر بر آسمان یا بر زمین مالیده ام
آستانش کرده ام یا دو جبین مالیده ام
برگ و ساز تردماغیهای من فهمیدنی است
عطری از پیراهنش در پوستین مالیده ام
سوز دل احسان پرست هر فسردن مایه نیست
من بکار شعله چون شمع انگبین مالیده ام
موی پیری شعله امید را خاکستر است
درد سر معذور صندل بر جبین مالیده ام
کوکبم آینه در زنگار گمنامی گداخت
حرص پندارد سیاهی برنگین مالیده ام
گوهر صد آبرو در پرده حل کرد احتیاج
تا عرق وای بروی شرمگین مالیده ام
جز ندامت نیست کار حرص و من بی اختیار
از پی مالیدن دست آستین مالیده ام
ناله دل گر کسی نشنید جای شکوه نیست
گوش خود باری باین صوت حزین مالیده ام
نیستم (بیدل) هوس پروانه این انجمن
چشم عبرت بر نگاه واپسین مالیده ام