سطری اگر زوضع جهان وانوشته ایم
گردانده ایم رنگ و چیلپا نوشته ایم
در مکتب طلب چقدر مشق لغزش است
کاین جاده ها بصفحه صحرا نوشته ایم
هر جا خطی زنسخه امکان دمیده است
عبرت غبار دیده بینا نوشته ایم
از زخم حسرتی که لب جام میکشد
خون بر بیاض گردن مینا نوشته ایم
رمز ازل که صد عدم آنسوی فطرتست
پنهان نخوانده اینهمه پیدا نوشته ایم
معنی سواد نسخه اشک چکیده کیست
غمنامها بخون تمنا نوشته ایم
زین آبرو که پیکر ما خاک راه اوست
خط غبار خود بثریا نوشته ایم
از نقش ما حقیقت آفاق خواندنی است
چون موج کارنامه دریا نوشته ایم
قاصد چو رنگ باز نگردید سوی ما
معلوم شد که نامه بعنقا نوشته ایم
در مکتب نیاز چه حرف و کدام سطر
چون خامه سجده ایست که صد جا نوشته ایم
دستی اگر بلند کند نامه بر بس است
تا روشنت شود که دعاها نوشته ایم
اسرارخط جام که پرکار بیخودیست
(بیدل) بکلک موجه صهبا نوشته ایم