" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٨: سینه چاک یکجهان گرد هوس بالیده ام

سینه چاک یکجهان گرد هوس بالیده ام
صبح آزادی چه حرفست این قفس بالیده ام
طمطراق گفتگوی بی اثر فهمیدنی است
کاروانی چند آواز جرس بالیده ام
انفعال همتم ننگ جهان فطرتم
آرزوی در دماغ بوالهوس بالیده ام
در خرابات ظهورم نام هستی تهمتیست
چون حباب جرم مینایی نفس بالیده ام
سوختن هم مفت فرصت بود اما مایه کو
پهلوی خشکی بقدر یکدوخس بالیده ام
هر غباری در هوای دامنی پر میزند
من هم ای حسرت کشان زیندسترس بالیده ام
ناله ام اما نمیگنجم درین نه انجمن
یارب اینمقدار دریاد چه کس بالیده ام
غیر دریا چیست افسون مایه ناز حباب
میدرم پیراهنت بر خود زبس بالیده ام
(بیدل) از ساز ضعیفیهای من غافل مباش
صور میخندد طنینی کز مگس بالیده ام