" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٥: شب که در حسرت دیدار کمین میکردم

شب که در حسرت دیدار کمین میکردم
دو جهان یک نگه باز پسین میکردم
یاد نامی که بوحشتکده عنقائی
ناله میشد همه گر نقش نگین میکردم
بادبرد آنهمه طاقت که بخاکستر ریخت
نفس سوخته را پرده نشین میکردم
هر کجا سعی هوس رنگ عمارت میریخت
صرف وحشتکده خانه زین میکردم
عشق چون خامه مرا بر خط تسلیم نداشت
تازهر عضو خود ایجاد جبین میکردم
سجده آنجا که مرا افسر عزت میداد
میشدم بر فلک و یاد زمین میکردم
هر قدر گرد من از حادثه میدید شکست
من زدامان تو اندیشه چین میکردم
پیش از آندم که غم عشق بطوفان آمد
گریه بر رنگ بنای دل و دین میکردم
نالها کردم و آگاه نگشتی ایکاش
خاک میگشتم و گردی به ازین میکردم
(بیدل) آریش تحقیق مقابل میخواست
کاش منهم نگهی آینه بین میکردم