" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٥: شعله بیطاقتی افسرده در خاکسترم

شعله بیطاقتی افسرده در خاکسترم
صد شرر پرواز دارد بالش خواب از سرم
سیر گلشن چیست تا درمان دل گیرد هوس
میکند یاد تو از گل صد چمن رنگین ترم
تازه است از من بهار سنبلستان خیال
جوهر آینه زانو بود موی سرم
موج برهم خورده است آینه پرداز حباب
میتوان تعمیر دل کرد از شکست پیکرم
در غبار نیستی هم آتشم افسرده نیست
داغ چون اخگر نمکسود است از خاکسترم
میروم از خویش در هر جنبش آهنگ شوق
طایر رنگم غبار شوخی بال و پرم
از نزاکت نشه گیهای می عجزم مپرس
کز شکست خویشتن لبریز دل شد ساغرم
در محیط حادثات دهر مانند حباب
چشم پوشیدن لباس عافیت شد در برم
همچو شبنم جذبه خورشید حسنی دیده ام
چون نگه پرواز دارد اشک با چشم ترم
تخم اشک حیرتم بی ریشه نظاره نیست
در گره چون رشته پنهانست موج گوهرم
از خط لعل که امشب سرمه خواهد یافتن
می پرد (بیدل) ببال موج چشم ساغرم