" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٠: شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کرده ام

شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کرده ام
بلبلی از پرافشانیها چمن گم کرده ام
حسرت جاوید از نایابی مطلب مپرس
نارسایان آنچه میجویند من گم کرده ام
ای تمنا نوحه کن بر کوشش بیحاصلم
جستجوها دارم اما یافتن گم کرده ام
هیچکس چون من زمان فرسوده فرصت مباد
تا سراغ رنگ میپرسم چمن گم کرده ام
میشدم منهم بوحشت همعنان رنگ و بو
لیک چون گل دستگاه پرزدن گم کرده ام
روز و شب خون میخورم در پرده بیطاقتی
گفت و گوی لالم و راه دهن گم کرده ام
چون سپند از بینوائیهای من غافل مباش
ناله واری داشتم در سوختن گم کرده ام
یافتن گم کردنی میخواهد اما چاره نیست
کاش گم کرده چسازم گم شدن گم کرده ام
(بیدل) از درد بیابان مرگی هوشم مپرس
بیخودی میداند آنراهی که من گم کرده ام