صبح تمنا دمید دل چمنستان کنیم
یوسف ما میرسد آئینه سامان کنیم
حاصل باغ مراد حوصله خواه «دلست »
آنچه نگنجد بجیب تحفه دامان کنیم
طرز طرب دلگشاست نشه ترنم نماست
مطرب ماتر صداست شیشه غزلخوان کنیم
چشم وفا مشربان اینهمه بینور چند
منتظر جلوه ایم ساز چراغان کنیم
خوان بهار انجمن مایل این گلشن است
صد چمن اثبات ناز بر گل و ریحان کنیم
جبهه اندیشه را با قدم او سریست
به که دران نقش پاسیر گریبان کنیم
چشم دو عالم نشاط محو تماشای ماست
دیده بدیدار اگر یکمژه حیران کنیم
قابل این آستان جبهه نداریم حیف
سبزه خاک رهیم سیر بمژگان کنیم
گردن ما تا ابد بسته زنجیر اوست
قمری این گلشنیم طوق چه پنهان کنیم
از لب جانبخش او یکدو نفس دم زنیم
مصر حلاوت شویم قند و گل ارزان کنیم
هرزه داری هوس چند توان زیستن
لب به ثنایش دهیم بر نفس احسان کنیم
(بیدل) اگر سبز شد دانه زفیض سحاب
ما دل افسرده را در قدمش جان کنیم