صد بیابان جنون آنطرف هوش خودم
اینقدر یاد که کرده است فراموش خودم
ذوق آرایشم از وضع سلامت دور است
چون صدف خسته دل از فکر در گوش خودم
حیرت از لذت دیدار توام غافل کرد
چشمه آینه ام بیخبر از جوش خودم
انتظار هوس گردن خوبان تا چند
کاش صبحی دمد از موی بناگوشم خودم
پرفشانست نفس لیک زخود رستن کو
با همه شور جنون در قفس هوش خودم
شمع تصویر من از داغ هم افسرده تر است
اینقدر سوخته آتش خاموش خودم
نقد کیفیتم از میکده یکتائی است
میکشم جرعه زدست تو و مدهوش خودم
نقد کیفیتم از میکده یکتائی است
میکشم جرعه زدست تو و مدهوش خودم
عضو عضوم چمن آرای پر طاوس است
بخیال تو هزار آئینه آغوش خودم
بار دلها نیم از فیض ضعیفی (بیدل)
همچو تمثال کشد آینه بر دوش خودم