عبرت انجمن جائیست ما منی که من دارم
غیر من کجا دارد مسکنی که من دارم
در بهار آگاهی ناز خودفروشی نیست
رنگ بو فراموشست گلشنی که من دارم
موج گوهرم عمریست آرمیده مینازد
رنج پا نمیخواهد رفتنی که من دارم
منت کفن ننگ است بر شهید استغنا
غیرت شرر دارد مردنی که من دارم
خامشی زهیچ آهنگ زیر بم نمیچیند
ناشنیده تحسینی است گفتنی که من دارم
وضع مشرب مجنون فاش ترز رسوائیست
در بغل نمیگنجد دامنی که من دارم
دارو ریسمان اینجا تا بحشر در کار است
شمع بزم منصوریست گردنی که من دارم
آه درد نومیدی بر که بایدم خواندن
داشت هر کرا دیدم شیونی که من دارم
چرب و نرمی حرفم حیله کار افسون نیست
خشک میدود بر آب روغنی که من دارم
حرف عالم اسرار بر ادب حوالت کن
دم زدن خس و خار است گلخنی که من دارم
غور معینم دشوار فهم مطلبم مشکل
(بیدل) از زبان اوست این منی که من دارم