" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٨: عمریست در نظرها اشک عرق نقابیم

عمریست در نظرها اشک عرق نقابیم
از شرم خودنمائی خون دلیم و آبیم
جوشیده ایم از دل با صد خیال باطل
دو دهمین سپندیم اشک همین کبابیم
خلقی زما نمودار ما پیش خود شب تار
خفاش نور خویشم هر چند آفتابیم
مستان این خرابات هنگامه جنون اند
از ظرف ما مپرسید دریاکش سرابیم
دانش خیالی ظرفست فطرت بوهم صرفست
از آگهی چه حرفست هذیان سرای خوابیم
سامان پرزدنها در آشیان عنقاست
یکسر شرار سنگیم کاش اندکی بتابیم
افسانها نهفته است در دل ولی چه حاصل
میخواند آنکه داند ما یکقلم کتابیم
هر گام باید اینجا بر عالمی قدم زد
چون ناله های زنجیر یکپا و صد رکابیم
در مرکز سویداست خطش همان معماست
از نقطه کس چه خواند جز این که انتخابیم
کاش آبروی هستی با مهلتی شود جمع
زین فرصت عرقناک دردسر حبابیم
از خلق تا قیامت جز حق نمی تراود
با ما نفس مسوزید یکحرف بیجوابیم
بیدانشی چه مقدار نامحرم قبول است
(بیدل) دعا نداریم چندانکه مستجابیم