" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠٠: عمریست قیامتکده گردش حالم

عمریست قیامتکده گردش حالم
چون آینه مینای پریزاد خیالم
حسرت ثمر نشو و نمایم چه توان کرد
سر تا بقدم چون مژه یک ریشه نهالم
آینه من ریخته زنگ ملالی است
نالیده چینی چو مه از چینی هلالم
بیرنگیم از شوخی اظهار مبراست
در آینه هم آینه کافیست مثالم
معموره سوادش خط تسخیر جنون نیست
الفت قفس سایه مژگان غزالم
ای تشنه سراغ اثرم سیر عدم کن
در خلوت اندیشه خاکست سفالم
در پرده خواب اینهمه طوفان خیالست
نقشی نتوان یافت اگر چشم بمالم
خودبینی شخص آینه ناز مثالست
بر خود نگهی تا من موهوم ببالم
در بزم تو ساز طربم سخت خموشست
کو بخت سپندی که شوم داغ و بنالم
ساز سحرم قابل آهنگ نفس نیست
شاید به نسیمی رسد افشاندن بالم
(بیدل) نفسم سحر بیان خم زلفی است
آشفت جوانی که طرف شد بسوالم