کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم
آغاز چیست محرم انجام هم شدم
یاد نگاه او بچه کیفیتم بسوخت
عمری چراغ خلوت بادام هم شدم
پاس جدائیم چه کمی داشت ای فلک
کامروز ناامید زپیغام هم شدم
در عالمی که نقش نگین بال وحشتست
پایم بسنگ آمد اگر نام هم شدم
صد لغزشم زضعف بدوش طپش کشید
چون اشک اگر مسافر یک کام هم شدم
جز عبرتم زد هر چه باید شکار کرد
گیرم بسعی حلقه شدن دام هم شدم
گوش جهان قلمرو اقبال ناله نیست
بیهوده داغ خجلت ابرام هم شدم
چون موی چینی از اثر طالعم مپرس
صبحم نفس گداخت اگر شام هم شدم
آخر در انتظار تو خاکم بباد رفت
یعنی غبار خاطر ایام هم شدم
چون گل مگر بگردش رنگ التجا برم
کز دور بی نصیبم اگر جام هم شدم
یکعمر زندگی بتوهم خیال پخت
آخر زشرم سوختم و خام هم شدم
باید ادا نمود حق زندگی بمرگ
زین یکنفس بگردن خود وام هم شدم
خجلت دلیل شهرت عنقای کس مباد
چیزی نشان ندادم و بدنام هم شدم
(بیدل) چو سایه محو زخود رفتنم هنوز
وحشت بجاست گر همه آرام هم شدم