" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢٠: کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم

کباب عافیتم بیدماغ افسر جاهم
چو شمع خواب فراغت بس است ترک کلاهم
غبار وادی الفت سوار ناز که دارد
مقیم سایه بال هماست بخت سیاهم
دبیر حشر زاعمال من شمار چه گیرد
که شسته است خط از نامه انفعال گناهم
درین چمن که دم از رنگ و بو زدن دم تیغست
زسنگ تفرقه چون غنچه خامشی است پناهم
تحریم جرس شوق کاروان که دارد
که شور رفتن دل میچکد زتار نگاهم
زخود برای و تماشای عرض شوکت من کن
که برتر از خم گردون شکسته اند کلاهم
غرور حسن تو زیر قدم نکرد نگاهی
بوادئی که دل برق سوخت عجز گیاهم
قدم بدامن تسلیم نشکنم بچه جرأت
دل شکسته شکسته است شیشه بر سر راهم
چه آفتاب قیامت چه تاب آتش دوزخ
تری نبرد زنقشی که کرد نامه سیاهم
چسان زدام تحیر برون روم (بیدل)
که همچو آینه از چشم خویش درین چاهم