" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣٣: کو جهد که چون بوی گل از هوش خود افتم

کو جهد که چون بوی گل از هوش خود افتم
یعنی دو سه گام آنسوی آغوش خود افتم
در سوختنم شمع صفت عرض نیازیست
مپسند که در آتش خاموش خود افتم
در خاک ره افتاده ام اما چه خیالست
کز یاد شب وعده فراموش خود افتم
بهر دگران چند کنم وعظ طرازی
ایکاش شوم حرفی و در گوش خود افتم
عمریست که دریا بکنار است حبابم
آن به که در اندیشه آغوش خود افتم
شور طلبم مانع تحقیق وصالست
خمخانه رازم اگر از جوش خود افتم
ای بخت سیه روز چرا سایه نکردی
تا در قدم سرو قباپوش خود افتم
(بیدل) همه تن بار خودم چون نفس صبح
بر دوش که افتم اگر از دوش خود افتم