" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٥: نشنیده حرف چند که ما گوش کرده ایم

نشنیده حرف چند که ما گوش کرده ایم
تا لب گشوده ایم فراموش کرده ایم
درد دلیم شور دو عالم غبار ماست
اما زیارت لب خاموش کرده ایم
تسلیم ما قلمرو جولان نازکیست
سیر نه آسمان بخم دوش کرده ایم
آفات دهر چاره گرش یک تغافلست
طوفان به بستن مژه خس پوش کرده ایم
شوری دگر نداشت خمستان اعتبار
خود را چو درد می سبب جوش کرده ایم
حیرت سحر دمانده طرز نگاه ماست
صد چاک سینه نذر یک آغوش کرده ایم
طاوس رنگ ما زنگاه که می کش است
پرواز را بجلوه قدح نوش کرده ایم
بروضع ما خطای جنونی دگر مبند
کم نیست این که پیروی هوش کرده ایم
مردم بدستگاه بقا ناز میکنند
ما تکیه بر فنای خطاپوش کرده ایم
(بیدل) حدیث بیخبران ناشنیده ئی است
بودیم معنی ئی که فراموش کرده ایم