نه تنها ناامید وصل یادم دورم از دل هم
زبس حرمان نصیبم پیش من لیلیست محمل هم
حضور عافیت از فکرخویشم برنمی آرد
درین بحر جنون آشوب گردابست ساحل هم
بهار عشق گلگشت بخون غلطیدنی دارد
شهادت گر نباشد میتوان گردید بسمل هم
چه لازم تهمت آلود حنای بیغمی بودن
اگر مطلوب آرامست دارد پای در گل هم
مباد افسردنی دامان جولان طلب گیرد
درین وادی بپا منشین که در راه است منزل هم
خوشت بادای تمنا بسمل پرواز بیرنگی
اگر همت پرافشانست مشکل نیست مشکل هم
غبار غیررنگی بود از گلزار یکتائی
زحیرتگاه حق بیرون نبردم راه باطل هم
نگه را ربط عینک مانع جولان نمی باشد
گذشتن گر بود منظور مهمیزیست حامل هم
زبی آرامی ساز نفس آواز می آید
که جای یکنفس راحت ندارد گوشه دل هم
من و آن مطلب نایاب کز جوشی تقاضایش
خروشی میگشاید لب که آگه نیست سایل هم
ترحم نیست غافل (بیدل) از یاد شهید من
زجوهر در عرض خفته است اینجا تیغ قاتل هم