" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٧٨: نه عبادت نه ریاضت کردم

نه عبادت نه ریاضت کردم
باده ها خوردم و عشرت کردم
میهمان کرمی بود خیال
بافضولی دودم الفت کردم
هر چه زین مایده ام پیش آمد
نعمتی بود که غارت کردم
خلق در دیر و حرم تگ زد و من
دل آسوده زیارت کردم
گردم از عرصه تشویش گذشت
آنسوی حشر قیامت کردم
خاک را عرش برین نتوان کرد
ترک خود رائی همت کردم
عافیت تشنه بیقدری بود
سجده بر خاک مذلت کردم
آگهی رنج پشیمانی داشت
عیش ها در خور غفلت کردم
بیدماغ من و ما نتوان زیست
تن زدم خواب فراغت کردم
شوق بیمقصد و دل بی پروا
خاک بر فرق ندامت کردم
تا شدم منحرف از علم و عمل
سیر کیفیت رحمت کردم
مغفرت مزد معاصی بوده است
کیست فهمد که چه خدمت کردم
هیچم از کرده و ناکرده مپرس
یاد آنچشم مروت کردم
هر چه از دست من آمد (بیدل)
همه بی رغبت و نفرت کردم