" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٠: نه لفظ از پرده میجوشد نه معنی میدهم رویم

نه لفظ از پرده میجوشد نه معنی میدهم رویم
همان یک رفتن دل میکند گرد آنچه میگویم
مپرس از مزرع بیحاصل نشو و نمای من
چو تخم اشک میکارم گداز ناله میرویم
بچندین ناز خونم میچکد در پرده حسرت
تغافل بسملم یعنی شهید تیغ ابرویم
ندارم از هجوم ناتوانی رنگ گرداندن
برنگ سایه گر آتش نهی در زیر پهلویم
زبس شخص نمودم آبشد از شرم پیدائی
عرق میچینم از آئینه گر تمثال میجویم
تو فرصت وانما تا من کنم تدبیر آرایش
برنگ دود شمع از شانه دارد شرم گیسویم
بجا وامانده ام چون شمع لیک از ننگ افسردن
بدوش شعله محمل میکشد عجز تگ و پویم
نیم گوهر که هر یکقطره آبم بگذرد از سر
اگر طوفان دمد چون موج بوسد پای زانویم
غرور هستیم با تیغ نازش برنمی آید
باین گردن که میبینی بصد باریکی مویم
زعدل ناتوانی ناله را با کوه میسنجم
درین بازار سنگ کم نمیگردد ترازویم
چو شبنم تا درین گلزار عبرت چشم واکردم
حیا غیر از عرق رنگی دگر نگذشت بر رویم
نگردی غافل از فیض سواد معنیم (بیدل)
تماشا بر سحر میخندد از گلهای شب بویم