" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٣: نه وحدت سرایم نه کثرت نوایم

نه وحدت سرایم نه کثرت نوایم
فنایم فنایم فنایم فنایم
نه پائی که گردون فرازد خرامم
نه دستی که بندد تعین حنایم
اگر آسمانم عروجی ندارم
اگر آفتابم همان بی ضیایم
نه شخصم معین نه عکس مقابل
خیال آفرین حیرت خود نمایم
زصفر است در دست تحقیق جامم
حساب جنون بر خرد میفزایم
سلامت که میجوید از دانه من
هوس کوب دندان هفت آسیایم
درین چارسویم چه سودا چه سودی
چو صبح از نفس مایگان هوایم
چه مقدار وحشت کمین است فرصت
که با هر نفس باید از خود برایم
شعور است آثار موجود بودن
من بیخبر هر کجایم کجایم
لباس تعلق خیالست (بیدل)
گره نیست جز من به بند قبایم