" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٥: از ناله دل ما تا کی رمیده رفتن

از ناله دل ما تا کی رمیده رفتن
زین دردمند حرفی باید شنیده رفتن
بی نشه زندگانی چندان نمک ندارد
حیفست ازین خرابات من ناکشیده رفتن
آهنگ بی نشانی زین گلستان ضرور است
راه فنا چو شبنم باید بدیده رفتن
جرأتگر طلب نیست بیدست و پائی ما
دارد بسعی قاتل خون چکیدن رفتن
چون شعله ئی که آخر پامال داغ گردد
در زیر پا نشستیم از سر کشیده رفتن
زین باغ محمل ما بر دوش ناامیدیست
بر آمدن نه بسد درنگ پریده رفتن
از وحشت نفسها کو فرصت تأمل
چون صبح باید از خویش دامن نچیده رفتن
بر خلق بی بصیرت تا چند عرض جوهر
باید زشهر کوران چون نور دیده رفتن
همدوش آرزوها دل میرود نفس نیست
در رنگ ریشه دارد تخم دمیده رفتن
قطع نفس نمودیم جولان مدعا کو
در خواب هم نبیند پای بریده رفتن
رفتار سایه هرگز واماندگی ندارد
در منزلست پرواز از آرمیده رفتن
قد دو تای پیریست ابروی این اشارت
کز تنگنای هستی باید خمیده رفتن
بال فشانده آه بی گرد حسرتی نیست
با عالمی زخود برد ما را جریده رفتن
تعجیل طفل جویان مشق خطاست (بیدل)
لغزش به پیش دارد اشک از دو دیده رفتن