" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٣٠: ای اثرهای خرامت چشم حیران در کمین

ای اثرهای خرامت چشم حیران در کمین
هر کجا پا می نهی آینه می بوسد زمین
گرچه میدانیم دل هم منظر ناز تو نیست
اندکی دیگر تنزل کن بچشم ما نشین
غافل از دیدار آنچشم حیا پرورنه ایم
تیغ خوابانیده ئی دارد نگاه شرمگین
دستگاهت هر قدر بیش است کلفت بیشتر
درخور طول است چینهائی که دارد آستین
عالمی در سایه میجوید پناه از آفتاب
گر عیار مهرگیری نیست بی آثار کین
پا بدامن کش که دارد عجز پیمای طلب
عشرت روی زمین از آبله زیر نگین
لذت دنیا نمیسازد بکام عافیت
عالمی خفته است در نیش از هوای انگبین
چون شرار از وحشت کمفرصتیهای وصال
حیرت آینه میگردد نگاه واپسین
کی توانم پنجه با سرپنجه خورشید زد
من که پشت سایه نتوانم رساندن بر زمین
پیری از دم سردئی یأسم بخاکستر نشاند
شعله هم دارد درین فصل احتیاج پوستین
گر نه از قرب حضورت نقد مژگان روشن است
دیگر از عقبی چه می بیند نگاه وربین
چند خواهی حسرت دیدار پنهان داشتن
چشم میروید درین محفل چو شمع از آستین
یک قلم شوقست (بیدل) کلفت وارستگان
موج عرض تازه روئی دارد از چین جبین