" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٣٥: ای رنگ طرب تاخته خون در طبقی کن

ای رنگ طرب تاخته خون در طبقی کن
تاشام غمت شمع فروزد شفقی کن
صد جلوه بهمواری یک آینه ثبت است
اجزای نگه را بتحیر ورقی کن
نامنفعل ساز تعلق نتوان زیست
تا اندکی از خویش برائی عرقی کن
خجلت رقم هرزه سوادیست شعورت
یک سطر نگه صرف تأمل سبقی کن
تا سر زخط جاده تحقیق برائی
چون قوت تقریر بهر خامه شقی کن
بی سعی طپش راه بمقصد نتوان برد
بر جرأت بسمل زن و ساز قلقلی کن
مفتست حضور نفس باز پسینت
ای شمع سحر بهار رمقی کن
عذر دل غافل بنم از جبهه توان خواست
ای (بیدل) اگر گریه نداری عرقی کن